در میان حوزههای متنوع روانشناسی، روانشناسی سیاسی همواره از کمترین اقبال در میان پژوهشگران ایرانی این رشته برخوردار بوده است. بسیاری از رفتارها و ایدههای فردی و اجتماعی را میتوان از این رویکرد مورد تبیین و تفهم قرار داد. ما در این مقاله و به مناسبت روز هفدهم می، روز مبارزه با همجنسگراستیزی، سعی خواهیم کرد تا با توجه به آموزهها و نظریات روانشناسی به تحلیلی جدید، ذیل مفهوم درماندگی آموخته شده(۱) سلیگمن(۲) بپردازیم.
در بسیاری از مشاورههای فردی نگارنده با افراد همجنسگرایی که اقدام به مهاجرت به کشورهای آمریکای شمالی و اروپا نمودهاند، همواره موضوعی با عنوان عدم موفقیت اجتماعی در کسب جایگاههای مطلوب در جامعه توسط این افراد گزارش میشود. البته قابل ذکر است که شیوه آماری ما بر تعداد محدودی از این جامعه (نمونه در درسترس و موردی) استوار بوده است و به عبارتی دیگر به نوعی استقراء ناقص تلقی میشود و در نتیجه، نتایج حاصل شده در این متن قدرت تعمیمی بالایی نخواهد داشت. اگرچه امیدوارم این مقاله در آینده فرصت پژوهشی را فراهم نماید. فرضیه ما اینچنین است که کوییرهای ایرانی بهرغم مهاجرت به کشورهای جهان اول حس رضایتمندی از خود و عزت نفس بالایی را گزارش نمیکنند و به عبارت دیگر سطح رضایتمندی فرد از خویش در هر دو حوزهی جغرافیایی قبل و بعد از ورود تفاوت معناداری ندارد.
در تبیین این عدم تفاوت کیفی در شاخص رضایتمندی افراد از خویش، علیرغم تغییر موقعیت جغرافیایی و برخورداری از امکانات حقوقی و اجتماعی بالاتر، من از مفهوم درماندگی آموخته شده بهعنوان یکی از نتایج سیاستهای جنسیتی جاری در کشور ایران استفاده نمودهام.
مفهوم درماندگی آموخته شده، معرف منفیترین حالت درک از خود است. این مفهوم در حوزهی تعلیم و تربیت به یادگیرندگانی اشاره دارد که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. آنها فکر میکنند که هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نخواهند یافت.
سلیگمن این مفهوم را ابتدا در پی آزمایشات رفتاری خاصی بر روی سگهای پژوهشی خود شرح میدهد و کمی بعدتر در سطح تحلیل رفتارهای انسانی، آن را در کنار مفهوم سبکهای تبیینی شخصی افراد قرار میدهد.
بهطور کلی درماندگی آموخته شده زمانی حاصل میشود که در طی یک سلسله کنش و واکنشهای رفتاری، پاسخهای فرد در نتیجه رفتار او تغییر نمیکند و او میآموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند.
سلیگمن در یکی از آزمایشهای خویش بر روی سگها متوجه مکانیزم شکلگیری درماندگی آموخته شده میشود. وی در مرحله اول به سگها لباسی میپوشاند که شوک الکتریکی به همراه یک آلارم را ایجاد میکرده است که آزمودنی قادر به فرار از آن موقعیت نبوده است. سگ با شنیدن صدای آلارم و احساس شوک، دیوانهوار حرکت میکرده و قصد فرار داشته است ولی بعد از چندین بار تکرار تسلیم موقعیت میشده است. در مرحله بعد اینبار شوک از طریق کف محوطه به سگها وارد میشده است و سگها میتوانستند با جهشی از روی مانع کناری، خود را از این موقعیت خلاص نمایند. نکتهی نغز این آزمایش در این است که سگهایی که در مرحله اول دچار استیصال شده بودند، در موقعیت دوم نیز تلاش نکرده بودند و حتی با توجه به اینکه به آنها این امکان داده شده بود تا با جهشی از روی مانع خود را از شوک رنجآور رهایی بخشند، ولی آنها همچنان در کف محوله دراز کشیده و تنها در پی دریافت شوک زوزه میکشیدند. آنها هرگز گریختن از شوک را یاد نگرفتند.
عنوان درماندگی آموخته شده در واقع اشاره دارد که فرد در برخی از موقعیتهای دردآور و دشوار احساس میکند که هیچ راهی برای رهایی وجود ندارد و این تجربیات به تدریج به موقعیتهای دیگر نیز تعمیم داده میشود. در اصل وقتی فرد در شرایط غیرقابل کنترلی قرار گیرد و قادر نباشد تا عوامل ناخوشایند را کنترل نماید، دچار احساس درماندگی شده و با قرار گرفتن در موقعیتهای دیگر نیز این احساس درماندگی را به همراه خواهد داشت.
سلیگمن بین درماندگی آموخته شده و افسردگی ارتباط ایجاد میکند. از منظر وی منشا اصلی افسردگی احساس ناتوانی در کنترل کردن وقایع زندگی است. او افسردگی را اوج بدبینی مینامد. افرادی که شدیدا افسرده هستند معتقدند درماندهاند. آنها برای انجام دادن هیچ کاری ارزش قایل نیستند، زیرا اعتقاد ندارند چیزی به نفع آنها تمام شود.
کمی بعدتر سلیگمن در تکمیل و اصلاح نظریه ابتدایی خویش از مفهوم دیگری کمک میگیرد. او اشاره دارد که تنها فقدان کنترل موقعیت بر بازخورد ما تاثیر نمیگذارد. در اصل اینکه ما چگونه این فقدان کنترل را برای خودمان توجیه میکنیم تاثیر بهسزایی بر بازخورد ما دارد. وی از مفهوم سبک تبیینی(۳) استفاده میکند. وی اشاره دارد که سبک تبیینی خوشبینانه از درماندگی جلوگیری میکند و سبک تبیینی بدبینانه درماندگی را به تمام جنبههای زندکی گسترش میهد. تجربیات زندگی استرسزا میتواند بر میزان خوشبینی فرد تاثیر بسزایی داشته باشد.
در اینجا به تعریف کلی از مفهموم درماندگی آموخته شده میرسیم. درماندگی آموخته شده در علم رونشناسی به شرایطی اشاره میکند که در آن افراد بر طبق تجربیات گذشته (مانند سرکوفتها و ناکامیهای مستمر و طولانی و مداوم) به این نتیجه میرسند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نیست. در واقع آنها یادگیرندگانی هستند که فکر میکنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند.
شرایط محدود، زندگی پر استرس، ناکامیهای متعدد، فشارهای خانوادگی و اجتماعی، هوفوبیای گسترده در سطح فردی و اجتماعی و بسیاری از عوامل دیگر به تدریج موجبات ایجاد درماندگی آموخته شده در کوییرهای ایرانی را فراهم میکند. در فضایی که امکان پیشرفت و توسعه برای این افراد فراهم نیست و تلاشهای مستمر این افراد در جهت هویتیابی و فعالیت اجتماعی همواره با سرکوب و ناکامی مواجه است. سیاست اختفاء که حاکم بر همه شئون زندگی ایشان میباشد یک انفعال شدید در رفتارهای اجتماعی آنها را ایجاد میکند. در اینجاست که ما میتوانیم نتایج سیاستهای جنسی و جنسیتی سرکوبگرانه و به ویژه هموفوبیا را در این ترکیب وارد نماییم. با توجه به اینکه در دهههای اخیر، سیاستهای “کنترلکننده زندگی با رویکرد ایجابی” جایگزین سیاستهای سرکوبگرانه شده است، میتوان اشاره داشت که حتی با توجه به امکان مهاجرت این افراد به حوزههای جغرافیایی و اجتماعی متفاوت از جامعه اولیه همچنان فرد با فشارهای مختلفی مواجه خواهد بود. در واقع در جامعه اولیه، فرد به دلیل عدم وجود محیطهای اجتماعی آزاد قادر به پیشرفت و فعالیت اجتماعی بر اساس هویت همجنسگرایانه خود نبوده است. چرا که هر گونه حضور در فعالیتهای اجتماعی منوط به پنهانسازی، اختفاء و سرکوب درونی هویت در حال اتخاذ بوده است. در اینجا زمانی که فرد قادر نباشد بر اساس میل خویش رفتار نماید و تلاشهایش در این زمینه با شکست و طرد شدن و به حاشیه رانده شدن مواجه میشود، به تدریج یاد خواهد گرفت که رفتارهای وی با پاسخهای متفاوت و گاهن غیرمرتبط روبرو خواهد شد و در نتیجه بعد از مدتی دست از تلاش خواهد کشید و دچار یک انفعال و واپسروی خواهد شد. او یاد میگیرد که تلاش وی به هیچ عنوان مثمر ثمر نخواهد بود. کمی بعدتر زمانیکه این فرد اقدام به مهاجرت مینماید و در فضای جدیدی قرار میگیرد دوباره شاهد این انفعال خواهیم بود. چرا که ما شاهد بودیم چگونه درماندگی آموخته شده بر نحوه درک فرد از جهان پیرامون و اجتماعی تاثیری عمیق گذارده است. بهطوری که در موقعیت جدید که امکانات بسیار زیادی برای پیشرفت اجتماعی وجود دارد ما شاهد اقدامات و رفتاری مثبت و فعالانه نخواهیم بود. ما در اینجا سعی نمودیم تا بهطور مختصر به چگونگی تاثیرگذاری یکی از تکنیکهای رفتاری-سیاسی بر زیست کوییرها اشاره نماییم. ما نشان دادیم که چگونه هموفوبیای بیرونی و درونی بهعنوان فضایی که فرد را در بر گرفته، او را دچار درماندگی آموخته شده میکند به طوریکه حتی مهاجرت و تغییر محیط نیز به کسب حس رضایتمندی بالاتری در فرد منجر نمیشود. سیاستهای جنسیتی به طور مستتر از طریق اجرای اینگونه تاکتیکها در عین اینکه چهرهی سرکوبگرانهی خویش را کنار گذارده است، با کنترل افراد و جمعیت قادر خواهد بود تا موجبات جلوگیری از هویتیابی همجنسگرایانه و پیشرفت و ایجاد حس رضایتمندی را در این افراد فراهم نماید.
پ.ن
- Learned helplessness
- Seligman
- Explanatory style